قطره قطره هاي بارون به سر و صورتم  میخورد.بارون شدیدی نبود...تند و ریز بود...میشد زیرش قدم زد...

آسمون هم گریه میکرد،آسمون هم صداش دراومده بود،آخه آسمون دیگه دلش از چی گرفته بود؟؟؟؟

من دلم از ندیدن یار گرفته بود...از نبودن عشقم...خیلی دل تنگش بودم...

دلم از آدما گرفته بود،از روزگار،از این روزگاری که هر کاری که دلش میخواست با ما میکرد...

آشنا میکنه،عاشق میکنه،تنها میکنه...!!!!

من بغض میکردم،آسمون گریه!!!!!

آسمون کارهای همه آدم ها رو میبینه...

واسشون دل میسوزونه...

آسمون میبینه که عاشقا به هم نمیرسن...

میبینه که دیگه الان دور و زمونه ای شده که آدم ها همدیگرو دور نمیزنن...از روی هم رد میشن...

آسمون اینا رو میبینه و دلش میگیره...

خیانت ها رو میبینه و دل میسوزونه....

اینکه آدم ها دو رو شدن...اینکه بهم دروغ میگن...رو میبینه و دلش میگیره...

کودکان گل فروش/مردان خانه به دوش/پسران کلیه فروش/زبان های عشق فروش/دخترکان تن فروش/انسان های ادم فروش رو میبینه و زار زار به حالشون گریه میکنه...

گریه داره،واقعا گریه داره...دلم واسه آسمون میسوزه...آخه باید غم همه رو تو دلش نگه داره...

چرا از دست روزگار آه میکشیم؟؟؟؟

این کار ها رو آدما کردن یا روزگار...

آدما کردن...

تقصیر آدماست...

فقط تقصیر آدماست،وگرنه به قول آجیم یه درخت و 2تا گنجشک و یه خیابون که اسمش شده روزگار کاری با آدما نمیکنه،اصلا کاری با ما نداره...

ولی 2نیا رو هم بد ساختند...

کسی رو که دوست داری،دوستت نداره

کسی که تو رو دوست داره،تو دوسش نداری

اما کسی که تو دوسش داری و اون هم تو رو دوست داره،به رسم و آیین زندگانی بهم نمیرسن...

                                                                                               زندگی یعنی این

..............

..................

دل من گرفته...دل تو گرفته...دل همه گرفته س....

دلامون ابریه...

دنبال یه بهونه که گریه کنیم...

گریه کنید...خودتون رو خالی کنید...نزارید عقده شه...بد میشه...!

گریه قشنگه!نه واسه گول زدن آدما...واسه سبک شدن...خالی شدن...

ولی امان از اون روزی که نتونی گریه کنی....دلت میخواد گریه کنی،ولی نتونی..

خیلی سخته...گریه هم نعمته...

پس وقتی دلتون گرفن مثل آسمون گرفت گریه کنید....

دل من از ...... گرفت!!!!!!!

دل آسمون از کارهای آدما...

دل شماها از چی میگیره؟؟؟؟؟

 

نوشته شده در دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:من و بارون,,,!,ساعت 15:38 توسط sh!Va|